یادداشتهای پراکنده (٢)
ا. م. شیری ا. م. شیری

منظومه لنین

 

همین روزها فرزند بیمارم گفت: «چندی پیش در فلان پارک شهر، درختان ازگیل چینی دیده ام که میوه هایشان هنوز نرسیده بودند. از آن وقت تا کنون حتما میوه ها رسیده اند. مرا به آنجا ببر! هوس کرده ام چند تایی از آنها را با دست خودم بچینم».

با هم به آنجا رفتیم. میوه ها هنوز هم نارس بودند. چند تا نیمه رس پیدا کردیم. دخترم چید و قدمزنان راه افتادیم.

سی- چهل قدم نرفته بودیم که مرد میان سال و متوسط القامه ای، دو کسیه سنگین اش را در دو- سه قدمی ما زمین گذاشت و پس از آنکه عرق پیشانیش را با پشت دست پاک کرد، رو بمن پرسید:

آقا! کتاب نمی خواهید؟

گفتم چه کتابهایی داری، ببینم!

ــ کتابهای خوبی دارم گفت و از چند  بیهوده نویس دست دوم- سومی اروپایی و بومی نام برد.

گفتم: سلامت باشی مرد. حال ما را بهم نـزن. کتابهای این «نویسندگان» خوراک من نیستند.

ــ چه کتابی می خواهی برایت پیدا می کنم.

گفتم: همه آن کتابهایی را که من می خواهم، در اوایل سالهای نود، به زباله دانی ها ریختند.

ــ «ها، فهمیدم!» گفت و خم شد از زیر انبوه کتابها، کتابی بیرون کشید: «منظومه لنین». حتما از این کتابها می خواهید. نفس عمیقی کشید و نگاهی به اطراف انداخت و ادامه داد:

ــ می دانید که این کتابها الان نایابند. این دمکراتهای... همه چیز ما را فرهنگ، تمدن، ادبیات ما را، بطور کلی مملکت و مردم ما را خراب کردند. تمام کارگاهها و کارخانه ها را نابود ساختند. کشاورزی ما را از بین بردند. زندگی همه ما تباه شد. من مهندس اکتشاف نفت هستم. با اشاره به کتاب گفت: قبلا در کشوری که اینها درست کرده بودند، من هم مثل همه مردم در رشته تخصصی خودم کار می کردم. زندگی خوبی داشتم و به طعنه ادامه داد: اما الان در «مملکت دمکراتیک» ما، نه نفت هست و نه کار. در شرکتهای خارجی هم برای ماها جا نیست. مجبورم یا از این طریق امرار معاش کنم و یا به خارج بروم که امکان آن را هم ندارم.

جالب اینکه، مملکت این مهندس کتاب فروش، یکی از مناطق نفتخیز مهم جهان است که زمانی هیتلر در صدد تصاحب آن به نیروی نظامی بود.

لای کتاب ١٩٠ صفحه ای چاپ سال ١٩٦٨ را باز کردم. چند خطی از همان صفحه باز شده را خواندم. بدین مضمون:

...........

در بامداد روشن دنیای نوین و آزاد،

در دست سکان انقلاب،

فراخوان می دهد لنین.

می نویسد، می خواند،

در چشمش می درخشد

نور ایمان و امید،

فرمان می دهد لنین:

برخیزید کارگران!

یک شوید با محرومان!

بسازید دنیای داد!

بسازید دنیا نو!

.........

بعدها که با «منظومه لنین»، بیشتر آشنا شدم، این واقعیت مشهور بخاطرم آمد که نسل های سالمند و میانسال امروزی اتحاد شوروی شهید (سابق)، سه بار به تلخی گریه کرده اند:

بار اول، در مرگ لنین؛ بار دوم، در مرگ استالین و بار سوم، در مرگ یوری گاگارین.

در این منظومه، تلخ گریه اول خلقهای اتحاد شوروی هم ترسیم شده است.

سپس، «بهای» کتاب را پرداختم. «کتابفروش» دوره گرد به راه خود ادامه داد و ما هم با کوه درد افزوده بر دردمان، با دلی آکنده از فاجعه لشکر بیشمار مهندسان بیکار به راه خویش.

٢١ تیر ماه ١٣٩٠


July 13th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان